قطرات سه گانه
روزی هنگام سحرگاهان رب انوع سپیده دم نز نزدکی گلی سرخ شگفته ای می گزشت. سه قطره آب بروی برگ گل مشاهده نمود که او را صدا کردند
چی می گویید ای قطرات درخشان؟
می خواهیم دز میان ما حاکیم شوی.
مطلب چیست؟
ما سه قطره ایم که هر یک از جایی آمده ایم ما می خواهیم بدانیم کدام بهتریم. اول خود را معرفی کن.
یکی از قطران چنین کرد و گغت.
من ار ابر فرودآمدم من دختر دریا و نماینده اقیانوس ام.
دومی گفت: من ژاله و سپیده بامداد مرا نشانه صبح و زینت بخش ریاحین می نامند.
دختریک من! تو کیستی؟
من چیزی نیستم من از چشم دختری افتادم نخستین بار نسمی بودم . مدتی دوستی نام داشتم اکنون اشک نامیده میشوم. دو قطره اولی از شنیدن این سخنان خندیند اما رب انوع قطره سومی را بدست گرفت و گفت.
هال! به خود داز آییدو خود ستای ننماید این از شما پاکیره تر و گران تر است.
اولی گفت: من دختری دریا هستم
دومی گفت: من دختری آسمانم
رب انوع گفت: چنین است اما این بخاطر لطیفی است که از قلب برخاسته و از مجرای دیده فرود آمده است!
این بگفت و قطره اشک را مکید و از نظر غایب گشت.
از این نتیجه می گریم که قطره سوم (اشک) بر خلاف دو فطره دیگر متوافع و فروتن است.